چهار پنج روز دیگه میرم مرخصی.
نقشه های بزرگی دارم که باید روشون کار کنم.
این روزها همش به خودم میگم ۲۷ سال از روز تولدم میگذره و شاید نیاز به تولد دوباره دارم(دقیقا ۱۴ آبان ۲۶ سالگیم تموم میشه)
قبول دارم فصل بعضی کارها که گذشت ، سختی های انجام اون کار ۱۰۰ برابر میشه.اما من مررررد روزهای سخت هستم :)
نمیدونم چرا ، ولی امروز حس خیلی خوبی دارم.فقط از روزی ۱۳ ساعت کار کردن توی گرمای عسلویه خسته شدم.
خسته.
اما.
پیش به سوی آسمان.
پیوسته.
درباره این سایت